دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

بسم رب الحسین(عـ)


وَ خُذ بِقلبی إلی مراشدی!


دفترچه‌ی یادداشت یک دانشجوی سیاست‌خوان فراری از روندهای سیاسی امروزی!


#بی_پناه

bipanah.blogfa.com

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پایان نامه» ثبت شده است

۱۸
آذر

سلام

پانزدهم اردیبهشت همین امسال اینجا (این پست) چند تا از کارهام رو نوشته بودم که نمیدونستم باید چیکارشون کنم. ولی الان یعنی 18 آذر ماه خیلی‌هاش رو انجام دادم...

ـ پایان‌نامه‌ام رو دفاع کردم و الان فوق لیسانسم رو گرفتم.

ـ برگشتم شهرستان و در کنار خانواده‌ام هستم.

ـ الان سرباز یکی از نهادهای دولتی استان خودمون هستم و قراره همونجا هم مشغول بشم.

ـ ساخت خونه رو هم شروع کردم و نصفش رو ساختم.

ـ و از همه مهم‌تر الان نیمه گمشده‌ی خودم رو پیدا کردم؛ البته هر چند هنوز عقد دائم نکردیم ولی دیگه خیالم راحته. (البته اون گزینه‌ای که قبلا گفته بودم رو دیگه سراغش نرفتم و خدا رو شکر میکنم به خاطر این اتفاق)

...

 

واقعا خودم هم باورم نمیشه که از اون هشت تا مورد، شیش تاش رو به سرانجام رسوندم و البته لطف الهی نصیبم شده... از اونایی که برام دعا کردن، خیلی ممنونم... بازم محتاج دعاتون هستم...

۱۲
تیر

در این یک ماهه اینقدر با اتفاقات کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم کرده‌ام که دیشب با صدای خانواده که از ترس موش جیغ میکشیدند خنده‌ام گرفت. این موش فلک‌زده که فک کنم چند هفته‌ای در خانه‌ی ما گیر افتاده بود، دیشب در حین فرار به دام افتاد و با دمپایی کارش تمام شد. 
اتفاقات این یک ماهه رو باید لیست کنم تا خودم هم متوجه شوم چه کرده‌ام:

- تصادف بد در جاده 

- اتمام نوشتن پایان نامه

- پیگیری از استاد برای اخذ مجوز دفاع و همکاری نکردنش :)

- تعیین تکلیف مسئله سربازی

- پیگیری ازدواج 

و ...

خدا خودش کمک میکنه و تا الان هم به لطف الهی زنده‌ام.

۱۵
ارديبهشت

برخی معتقدند که یک انسان می‌تواند پنج کار را به صورت همزمان به پیش ببرد و اگر یک انسان خارق‌العاده باشد این ظرفیت تا هفت میتواند افزایش پیدا کند؛

این روزها ذهن من درگیر خیلی مسائل شده و نمیدونم کدوم رو باید توی اولویت بذارم. دلم میخواد باهاتون در میون بذارم شاید تونستم یه اولویت بندی بکنم:

- پایان‌نامه مقطع ارشد

- ازدواج

- سربازی

- آینده شغلی

- خانواده

- ساخت خانه

- شغل پاره وقت و کسب درآمد

- خرید وسلیه نقلیه (موتور یا ماشین)

...

تا اینجا رسید به هشت تا کار و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم؟ دو فصل پایان نامه رو نوشتم و وسط های فصل سوم هستم ولی حال نوشتن نیست و روزی شاید دو سه خط ازش رو بنویسم. امیدوارم هر چه سریعتر تموم بشه.

دعا کنید همه‌ی این کارها به سرانجام برسه؛ چون معتقدم این مسائل فقط مختص من نیست و همه‌ی جوان های هم سن و سال من درگیر این مسائل هستند.

۲۵
فروردين

روزهای جالبی است؛  برخی از رفقا رتبه‌های تک رقمی و دو رقمی آورده‌اند و برخی مثل نگارنده این متن، اصلا مجاز به انتخاب رشته نشده‌اند. برای گروه اول خیلی خوشحالم و برای گروه دوم به جز خودم ناراحت! امیدوارم همگی موفق باشند و من از موفقیت دوستانم خیلی خوشحال میشوم.

خودم فعلا علاقه‌ای به ادامه تحصیل ندارم و هدف گذاری‌ام برای بازگشت به شهرستان خودمان و پیش گرفتن یک زندگی معمولی و ساده است.

در این مدت هفت ساله تحصیل در تهران خیلی رشد کردم و راه و رسم زندگی آموختم ولی این را هم به خوبی درک کردم که تهران جای خوبی برای زندگی نیست؛ چه از نظر آسایش، چه از نظر مادی و تنها مزیتش هیئت‌هایش هست :)

فعلا مشغول پایان‌نامه‌ام و میخوانم و می‌نویسم. انشاءالله هر چه سریعتر به اتمام نزدیکتر شود!

۱۹
فروردين

سلام
بالاخره بعد از حدود شش ماه برگشتم به دانشگاه...

البته کلاسی ندارم که بخوام به خاطر حضوری شدن برگردم و به خاطر نگارش پایان‌نامه‌ی ارشد اومدم. حس و حال عجیبی دارم؛ از یه طرف خوشحالم که اومدم به فضایی که دوستش داشتم و دارم و از طرف دیگه از اینکه رفقای هم سن و سالم نیستند، ناراحتم. تقریبا میتونم بگم که 80 درصد بچه‌های حاضر در دانشگاه رو نمیشناسم. 

دیگه همینه و باید واقع‌بین باشیم؛ هر اومدنی یه رفتنی داره و آدمی همیشه تنهاست...

دعا کنید قله‌ی دوم یعنی پایان نامه رو به خوبی و خوشی فتح کنم و تا آخر ماه رمضون( به برکت همین ماه) تمومش کنم...

۰۶
اسفند

از قبل برای خودم سه قله را تصور کرده بودم؛ آزمون دکتری، پایان نامه و ازدواج.

فعلا یک قله فتح شد و امروز آزمون را دادم. از یک طرف خوشحالم و از طرف دیگر ناراحت

- ناراحتم چون از نظر خودم آزمون را خوب ندادم و از 90 تست دروس تخصصی فقط 6 تست را بلد بودم و در بقیه سوالات هرچند میدانستم که سرفصل و کتاب مربوطه چیست ولی واقعا جزئیات را به خاطر نمی‌آوردم. از اینجا بود که فهمیدم دیگر توان حفظ این همه مطالب نظری -که اغلبشان در جامعه امروز کاربردی نیستند- را ندارم. واقعا هم چه فایده؟ روسیه به اوکراین حمله کرده و پیش فرضهایی که ایده آلیست‌ها برای جامعه مدرن تصور کرده بودند را کلا به هم ریخته و این نشان میدهد که نظریه همه چیز نیست....

- اما خوشحالم از اینکه برای این آزمون، زندگی ام را تعطیل نکردم و حداقل در این چند ماهه در کنار درس خواندن، به کاری هم مشغول بودم.

 

به هر حال گذشت و دیگر یاد کردن از گذشته بی فایده است... توکل بر خدا که خدا بر هر کاری تواناست..

۱۶
تیر

هفت سال زندگی دانشجویی ( تا ارشد) به زودی به اتمام می‌رسه و دیگه باید به فکر دفاع و پایان‌نامه باشم. میتونم بگم که دوران دانشجویی‌ام دیگه تمومه...

هر چند دوست دارم دکتری هم بخونم و قطعا خواهم خوند ولی دوست ندارم دیگه اون دوران رو جزو ایام دانشجویی حساب کنم؛ چون با 24 سال سن دیگه دانشجو به حساب نمیام و واقعا لذتهایی که در دوران دانشجویی داشتم رو نخواهم داشت؛ چراکه زندگی برام خیلی جدی‌تر خواهد شد. از همین الان دغدغه‌هام بیشتر مادی شدن و این رو میدونم که در کنار توسل و توکل به خداوند، باید حرکتی هم از خودم نشون بدم تا خدا برکت به زندگیم بده. 

خدا رو شکر میکنم که دوران دانشجویی‌ام رو به خوبی گذروندم و واقعا این دوران خیلی به من خوش گذشت هرچند کشور در شرایط خوبی نبود و یک دولت بی لیاقت، اداره کشور رو به دست داشت. 

واقعا میتونم بگم: الحمد لله الرب العالمین و مطمئنم که خداوند در ادامه هم هوام رو خواهد داشت.