دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

بسم رب الحسین(عـ)


وَ خُذ بِقلبی إلی مراشدی!


دفترچه‌ی یادداشت یک دانشجوی سیاست‌خوان فراری از روندهای سیاسی امروزی!


#بی_پناه

bipanah.blogfa.com

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با موضوع «دانشجو نوشت...» ثبت شده است

۱۵
ارديبهشت

برخی معتقدند که یک انسان می‌تواند پنج کار را به صورت همزمان به پیش ببرد و اگر یک انسان خارق‌العاده باشد این ظرفیت تا هفت میتواند افزایش پیدا کند؛

این روزها ذهن من درگیر خیلی مسائل شده و نمیدونم کدوم رو باید توی اولویت بذارم. دلم میخواد باهاتون در میون بذارم شاید تونستم یه اولویت بندی بکنم:

- پایان‌نامه مقطع ارشد

- ازدواج

- سربازی

- آینده شغلی

- خانواده

- ساخت خانه

- شغل پاره وقت و کسب درآمد

- خرید وسلیه نقلیه (موتور یا ماشین)

...

تا اینجا رسید به هشت تا کار و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم؟ دو فصل پایان نامه رو نوشتم و وسط های فصل سوم هستم ولی حال نوشتن نیست و روزی شاید دو سه خط ازش رو بنویسم. امیدوارم هر چه سریعتر تموم بشه.

دعا کنید همه‌ی این کارها به سرانجام برسه؛ چون معتقدم این مسائل فقط مختص من نیست و همه‌ی جوان های هم سن و سال من درگیر این مسائل هستند.

۲۷
فروردين

این ایامی که اومدم دانشگاه، با بچه‌های رشته‌ی خودمون زیاد هم صحبت شدم و تقریبا گوش شنواشون بودم. نمیدونم چرا بچه ها من رو محرم خودشون میدونن و در مورد اوضاع زندگیشون بهم میگن؟

بعضی وقتا میخوام بهشون بگم که بابا من هم مثل شما اوضاعم خرابه؛ نه سربازی رفتم، نه کار دارم و نه ازدواج کردم ولی هیچی نمیگم؛ چون هم به خدا توکل و امید زیادی بستم و هم اینکه دوست ندارم حرفاشون توی دلشون بمونه و اذیتشون کنه...

بعضی رفقا ازدواج کردند و کاری ندارن تا خرج زندگیشون دربیاد. بعضیا دنبال خونه هستن و بعضیا دنبال ازدواج و به هر حال هر کسی مشکلات خودش رو داره و این برای سن و سال ما طبیعیه!

تنها کاری که میتونم براشون بکنم اینه که حرفاشون رو گوش بدم و بعدش فقط با امید دادن بهشون یه خرده حالشون رو خوب کنم؛ البته مطمئنم که خدا برای بنده هاش کم نمیذاره اما به شرطی که ما امیدمون تمام و کمال به خدا باشه!

 

+ واقعا خدا خیلی هوامون رو داره!

۲۵
فروردين

روزهای جالبی است؛  برخی از رفقا رتبه‌های تک رقمی و دو رقمی آورده‌اند و برخی مثل نگارنده این متن، اصلا مجاز به انتخاب رشته نشده‌اند. برای گروه اول خیلی خوشحالم و برای گروه دوم به جز خودم ناراحت! امیدوارم همگی موفق باشند و من از موفقیت دوستانم خیلی خوشحال میشوم.

خودم فعلا علاقه‌ای به ادامه تحصیل ندارم و هدف گذاری‌ام برای بازگشت به شهرستان خودمان و پیش گرفتن یک زندگی معمولی و ساده است.

در این مدت هفت ساله تحصیل در تهران خیلی رشد کردم و راه و رسم زندگی آموختم ولی این را هم به خوبی درک کردم که تهران جای خوبی برای زندگی نیست؛ چه از نظر آسایش، چه از نظر مادی و تنها مزیتش هیئت‌هایش هست :)

فعلا مشغول پایان‌نامه‌ام و میخوانم و می‌نویسم. انشاءالله هر چه سریعتر به اتمام نزدیکتر شود!

۱۹
فروردين

سلام
بالاخره بعد از حدود شش ماه برگشتم به دانشگاه...

البته کلاسی ندارم که بخوام به خاطر حضوری شدن برگردم و به خاطر نگارش پایان‌نامه‌ی ارشد اومدم. حس و حال عجیبی دارم؛ از یه طرف خوشحالم که اومدم به فضایی که دوستش داشتم و دارم و از طرف دیگه از اینکه رفقای هم سن و سالم نیستند، ناراحتم. تقریبا میتونم بگم که 80 درصد بچه‌های حاضر در دانشگاه رو نمیشناسم. 

دیگه همینه و باید واقع‌بین باشیم؛ هر اومدنی یه رفتنی داره و آدمی همیشه تنهاست...

دعا کنید قله‌ی دوم یعنی پایان نامه رو به خوبی و خوشی فتح کنم و تا آخر ماه رمضون( به برکت همین ماه) تمومش کنم...

۰۹
اسفند

قله‌ی دومی که برای خودم ترسیم کرده بودم پایان نامه هست...
خیلی سخته نوشتنش... نوشتن سخت نیست یعنی حسش نیست که بنویسم...

حالم خیلی خوب نیست.. به نظرم یه زیارت شهدا یا خادمی شهدا لازم دارم... 

احتمالا آخر همین هفته برم خادمی شهدا...


مطمئنم حالم بهتر میشه و انرژی برمی‌گرده...

۰۶
اسفند

از قبل برای خودم سه قله را تصور کرده بودم؛ آزمون دکتری، پایان نامه و ازدواج.

فعلا یک قله فتح شد و امروز آزمون را دادم. از یک طرف خوشحالم و از طرف دیگر ناراحت

- ناراحتم چون از نظر خودم آزمون را خوب ندادم و از 90 تست دروس تخصصی فقط 6 تست را بلد بودم و در بقیه سوالات هرچند میدانستم که سرفصل و کتاب مربوطه چیست ولی واقعا جزئیات را به خاطر نمی‌آوردم. از اینجا بود که فهمیدم دیگر توان حفظ این همه مطالب نظری -که اغلبشان در جامعه امروز کاربردی نیستند- را ندارم. واقعا هم چه فایده؟ روسیه به اوکراین حمله کرده و پیش فرضهایی که ایده آلیست‌ها برای جامعه مدرن تصور کرده بودند را کلا به هم ریخته و این نشان میدهد که نظریه همه چیز نیست....

- اما خوشحالم از اینکه برای این آزمون، زندگی ام را تعطیل نکردم و حداقل در این چند ماهه در کنار درس خواندن، به کاری هم مشغول بودم.

 

به هر حال گذشت و دیگر یاد کردن از گذشته بی فایده است... توکل بر خدا که خدا بر هر کاری تواناست..

۰۵
اسفند

همانطور که در بالای وبلاگ نوشته‌ام، دانشجوی رشته علوم سیاسی هستم و کلی ایده و طرح در ذهنم دارم که در حوزه مورد علاقه‌ام یعنی جامعه شناسی سیاسی میخواهم به آنها بپردازم ولی در این مدت اتفاقاتی برایم افتاده که دیگر انگیزه‌ای ندارم. 

به نظر شما در جامعه ما چه قدر به ایده‌های جدید در راستای توسعه و پیشرفت بها داده می‌شود؟ 
همین چند روز پیش بود که در اختتامیه بازی‌های المپیک زمستانی، چینیی‌ها از امکانات هوش مصنوعی که توسط دانشمندان هوا و فضایشان آماده شده بود، استفاده کردند و چند روز بعد از خودروی برقی پیشرفته در رقابت با تسلا رونمایی نمودند. این نشان می‌دهد که جامعه‌ی آن‌ها کشش ایده‌های جدید را دارد.(منظورم از جامعه هم مردم و هم کارگزاران سیاسی است.)

من مخالف نظام خودمان نیستم و تا پای جان از آن دفاع خواهم نمود ولی اجازه دهید در مقام یک جوان دغدغه‌مند از این اوضاع انتقاد کنم. از این اوضاعی که هیچ چیز جز نا امیدی برایمان ندارد؛ از اوضاع بد صنعت خودرو، از اوضاع بد سیستم اداری کشور، از مسئولینی که توان نداشتند و مسئولیت قبول کردند، از تصمیماتی که بدون استدلال و تبیین گرفته میشوند و یک روز نشده باطل میگردند و ...

من این کشور را دوست دارم و واقعا میخواهم روزی در مسیر پیشرفت و توسعه آن موثر باشم اما به شرطیکه کسی باشد که به اندیشه‌ و دغدغه‌ی من هم بها بدهد.

 

و اما آزمون فردا...
در مورد آزمون کم کاری کرده‌ام و اگر رتبه خوبی نیاورم خیلی جای تعجب نیست ولی این به این معنی نیست که تلاشم را نکرده باشم. حقیقتش خواندم ولی چیزی در ذهنم فرو نمی‌رود؛ واقعا حفظ کردن اندیشه‌ها از رواقیون گرفته تا اندیشه پست مدرنیست چه دردی از جامعه دوا می‌کند؟ به نظرم آزمون دکتری را هم باید حذف کنند و به جایش دغدغه‌های دانشجویان را مورد سنجش قرار دهند و دغدغه‌ها و طرح‌های عملیاتی را به بهای ادامه تحصیل و رساله دکتری، اجرا و عملیاتی نمایند و کسانی که دغدغه‌ای ندارند را بیشتر معطل ننمایند.

 

توکل به خدای بی همتا

۰۴
اسفند

چند ماهی هست که از دانشگاه دل کنده‌ام و به خانه مراجعت نموده‌ام. بهانه‌اش هم آمادگی برای آزمون دکتری بود. یک ماهی خواندم و خواندم ولی نشد؛ یعنی بیشتر کشش نداشتم و رفتم سراغ کار.

یک هفته‌ای هست که از کار خودم را فارغ کرده‌ام تا به خیال خودم مروری کرده باشم. الحق و الانصاف به نسبت خودم در این یک هفته تلاش خوبی داشتم ولی هنوز برای خودم جای سوال است که چرا میخواهم ادامه تحصیل بدهم؟ من که می‌دانم در این جامعه مدرک دکتری فقط وجاهت اسمی دارد و لاغیر. 
 

اکنون بیشتر به این سمت متمایلم که پایان نامه را در اسرع وقت دفاع کنم و تا پیرتر از این نشده‌ام سربازی ( بهتر است بگوییم اجباری) را تمام کنم و بروم به دنبال زندگی‌ام. 
 

توکل به خدا کرده‌ام و به غیر او امیدی ندارم.

۱۶
تیر

هفت سال زندگی دانشجویی ( تا ارشد) به زودی به اتمام می‌رسه و دیگه باید به فکر دفاع و پایان‌نامه باشم. میتونم بگم که دوران دانشجویی‌ام دیگه تمومه...

هر چند دوست دارم دکتری هم بخونم و قطعا خواهم خوند ولی دوست ندارم دیگه اون دوران رو جزو ایام دانشجویی حساب کنم؛ چون با 24 سال سن دیگه دانشجو به حساب نمیام و واقعا لذتهایی که در دوران دانشجویی داشتم رو نخواهم داشت؛ چراکه زندگی برام خیلی جدی‌تر خواهد شد. از همین الان دغدغه‌هام بیشتر مادی شدن و این رو میدونم که در کنار توسل و توکل به خداوند، باید حرکتی هم از خودم نشون بدم تا خدا برکت به زندگیم بده. 

خدا رو شکر میکنم که دوران دانشجویی‌ام رو به خوبی گذروندم و واقعا این دوران خیلی به من خوش گذشت هرچند کشور در شرایط خوبی نبود و یک دولت بی لیاقت، اداره کشور رو به دست داشت. 

واقعا میتونم بگم: الحمد لله الرب العالمین و مطمئنم که خداوند در ادامه هم هوام رو خواهد داشت.

۱۱
تیر

سلام

    به تجربه دیده‌ام آدمی که مدت زیادی از بیکاری‌اش میگذرد، انگیزه‌ی کمتری در زندگی نیز دارد. لااقل در خصوص خودم که اینگونه بود. سال گذشته در این مواقع و در بهبوهه انتخابات مجلس شورای اسلامی، کلی کار روی سرم ریخته بود. از یک طرف باید در کلاسهای دانشگاه حاضر می‌شدم و روزهایی که کلاس نداشتم از حدود ساعت 5 صبح تا ساعت 9 شب مشغول کار بودم. واقعا آن دوران را نمیخواهم فراموش کنم؛ چه پر انگیزه بودم. در آن زمان حتی بیشتر، دغدغه‌ی مردم و مشکلات کشورم را داشتم. خلاصه اینکه پر مشغله بودن یک نعمت الهی است و نباید از آن ناراحت بود.

--» لعنت به کرونا که اینگونه بیکارمان کرد و باعث کم شدن انگیزه هامان شد.«--