دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

بسم رب الحسین(عـ)


وَ خُذ بِقلبی إلی مراشدی!


دفترچه‌ی یادداشت یک دانشجوی سیاست‌خوان فراری از روندهای سیاسی امروزی!


#بی_پناه

bipanah.blogfa.com

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۸
تیر

در کل بذارید بهتون بگم که سعی کنید هیچ وقتِ هیچ وقتِ هیچ وقت؛

به کسی الکی بها ندید!

بیش از حد به کسی لطف نکنید!

برای هر کس به اندازه‌ای که ظرفیت داره، ارزش قائل بشید!

 

 

+ اگر این چیزا رو رعایت نکردید، قطعا یه روز پشیمون میشید و کلا نمیتونید به هیچ کس اعتماد کنید! 

۱۷
تیر

ای کاش فراموش کردن به همین راحتی‌ها بود!
آدم در فراموش کردن بعضی مسائل پیش پا افتاده و بعضی سوتی‌های زندگی‌اش، ناتوان است چه برسد به بهترین خاطرات عمرش و حالا اگه رفیقی که دوستش داشتی و داری، در تمام این خاطرات تو رو همراهی کرده باشه تصویر، حرکات و رفتارهای اون شخص در تمام لحظات، در جای جای ذهنت نقش می‌بنده!
از این رفاقت‌های دوهزاری و تیک تاکیِ این روزها حرف نمی‌زنم. از رفاقتی حرف می‌زنم که اساسش بر عشق است، رفاقتی که تمام خاطرات خوش و لذت‌بخشِ دو طرف رو می‌سازه!
از رفاقتی حرف می‌زنم که حتما طرف مقابلت از جنس مخالف نیست و هم‌جنس‌هات رو هم شامل میشه! 
مگه این خاطرات و اون شخص که در یک کلمه بهش میگیم "رفیق" به راحتی فراموش می‌شه؟ 
تنها راه فراموشی‌، عوض کردن حافظه‌مون هست؛ یعنی اگه بخوای اونا رو فراموش کنی، باید کل زندگیت رو فراموش کنی!

۱۶
تیر

هفت سال زندگی دانشجویی ( تا ارشد) به زودی به اتمام می‌رسه و دیگه باید به فکر دفاع و پایان‌نامه باشم. میتونم بگم که دوران دانشجویی‌ام دیگه تمومه...

هر چند دوست دارم دکتری هم بخونم و قطعا خواهم خوند ولی دوست ندارم دیگه اون دوران رو جزو ایام دانشجویی حساب کنم؛ چون با 24 سال سن دیگه دانشجو به حساب نمیام و واقعا لذتهایی که در دوران دانشجویی داشتم رو نخواهم داشت؛ چراکه زندگی برام خیلی جدی‌تر خواهد شد. از همین الان دغدغه‌هام بیشتر مادی شدن و این رو میدونم که در کنار توسل و توکل به خداوند، باید حرکتی هم از خودم نشون بدم تا خدا برکت به زندگیم بده. 

خدا رو شکر میکنم که دوران دانشجویی‌ام رو به خوبی گذروندم و واقعا این دوران خیلی به من خوش گذشت هرچند کشور در شرایط خوبی نبود و یک دولت بی لیاقت، اداره کشور رو به دست داشت. 

واقعا میتونم بگم: الحمد لله الرب العالمین و مطمئنم که خداوند در ادامه هم هوام رو خواهد داشت.

۱۵
تیر

خیلی آدم خون گرمی هستم و سعی میکنم با هر کسی تعامل داشته باشم و به همه در حد توانم کمک کنم.

اخیرا تصمیم گرفتم کمتر با بقیه بجوشم و بیشتر تنها بمونم؛ چون هم نیاز به تفکر دارم و هم اینکه حضور زیاد در جمع باعث شده که خیلی پر حرف بشم و واقعا پر حرفی خوب نیست.

من بعضی‌ها رو خیلی دوست دارم و البته این دوست داشتن، یک دوست داشتن الهی هست و شیطانی نیست...

میتونم از اونها هم جدا بشم و رهاشون کنم؟

در مسیر سختی قدم گذاشتم ولی تنهایی و تفکر در زندگی لازمه‌ی زندگی‌ست.. شاید تونستم با هم جمعش کنم!

۱۴
تیر

واقعا ماهایی که مثل کف دست، بی آلایش هستیم و در مقابل دیگران کوتاه میاییم، بیش از حد ساده ایم؟

دیگران در مورد ما چه فکری میکنند؟

گاهی اوقات متوجه میشوم که توسط شخصی مورد سوء استفاده قرار گرفته ام (البته در حیطه ای کاملا شرعی) ولی باز هم اگر همان شخص به سراغم بیاید، باز کمکش میکنم و درخواستش را رد نمیکنم...

واقعا برایم سوال شده که خیلی ساده‌ام یا خیلی مهربانم؟ از این مهربانی زیاد چوب خورده‌ام ولی بگذار دیگران فکر کنند که زرنگ هستند و من را به راحتی گول زده‌اند...

اینجوری خیال خودم راحت‌تر هست...

 

۱۳
تیر

خیلی او را نمی‌شناسم ولی دوستش دارم؛ نه از این عشق‌های الکی و گذرا؛ از آن دوست داشتن‌هایی که دوست داری کمکش کنی و در کنارش باشی تا همیشه او را ببینی؛ فقط همین...

کلا کسی را دوست داشته باشم، سعی میکنم از درب اذیت وارد شوم؛ شوخی لفظی، تیکه انداختن و البته عذرخواهی و طلب حلالیت بعدش...

+ بعد از مقداری اذیت و آزار برایش فرستادم:

مرا ببخش! بدی کرده‌ام به تو گاهی

کمال عشق، جنون است و دیگر آزاری‌ست

 

+ و در جوابم نوشت:

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

آنجا که باید دل به دریا زد، همینجاست

 

 

ولی بگذارید رک بگویم؛

دیگر علاقه‌ای ندارم که به کسی وابسته شوم یا کسی را به خودم وابسته کنم، حتی برای یک لحظه

 

پس چرا ادامه دهم؟

 

۱۲
تیر

تا حالا شده که یهو دلتون بگیره؟

حتی شده در حال خندیدن و لذت بردن از همنشینی با دوستانم بودم ولی ناگهان تغییر حالت داده‌ام و از جمع گریزان شده‌ام و ناراحت. به نظر شما چرا این اتفاق رخ میده؟

ربطی به گذشته‌ی آدم داره؟ یا حتی آینده‌اش؟

شاید از نظر بعضی‌ها این اتفاق یک فعل و انفعال عصبی باشه که با دلایل علمی بشه ثابتش کرد ولی از نظر من قطعا به این سادگی‌ها قابل حل نیست؛ به نظرم یه چیزی فراتر از علم این مهم رو ایجاد میکنه و آدم رو به سمت تنهایی میفرسته تا کمی بیشتر به حرکات و حرفهاش در جمع فکر کنه و بفهمه که جمع بودن یک نعمته....

 

۱۱
تیر

سلام

    به تجربه دیده‌ام آدمی که مدت زیادی از بیکاری‌اش میگذرد، انگیزه‌ی کمتری در زندگی نیز دارد. لااقل در خصوص خودم که اینگونه بود. سال گذشته در این مواقع و در بهبوهه انتخابات مجلس شورای اسلامی، کلی کار روی سرم ریخته بود. از یک طرف باید در کلاسهای دانشگاه حاضر می‌شدم و روزهایی که کلاس نداشتم از حدود ساعت 5 صبح تا ساعت 9 شب مشغول کار بودم. واقعا آن دوران را نمیخواهم فراموش کنم؛ چه پر انگیزه بودم. در آن زمان حتی بیشتر، دغدغه‌ی مردم و مشکلات کشورم را داشتم. خلاصه اینکه پر مشغله بودن یک نعمت الهی است و نباید از آن ناراحت بود.

--» لعنت به کرونا که اینگونه بیکارمان کرد و باعث کم شدن انگیزه هامان شد.«--

 

۱۱
تیر

واقعا نمیدونم کی میخوام یاد بگیرم؟

کی میخوام بفهمم که وقتی به یکی بیش از حدش بها بدی قطعا یه روزی پشیمونت میکنه؟

 

+ عجب دنیایی شده! چرا بعضی‌ها لطف‌هایی که بهشون می‌کنیم رو به عنوان وظیفه‌مون در نظر می‌گیرن و وقتی یه زمانی کاری نکردیم از دستمون دلخور میشن؟

 

باید توی خودم تجدید نظر کنم....

۱۰
تیر

سلام

تا به حال به این فکر کردید که سرعت رانندگی شما به چه عواملی ارتباط مستقیم داره؟

شاید بگید اینا چیه که میگم؟ ولی واقعا به نظرم سرعت ما توی رانندگی به متغیرهایی ربط داره و این مسئله‌ی غریضی هست...

اگر کسی رو که دوستش داریم در کنارمون باشه، قطعا دوست داریم لحظات بیشتری رو در کنارش باشیم و به همین دلیل سرعت همیشه توی کمترین حالت خودش قرار داره و واقعا اگر این دوست داشتن دو طرفه باشه، اصلا کسی خرده نمی‌گیره که چرا سرعت کمه... و این مسئله در مقابل هم وجود داره و اگر کسی که دوستش ندارید در کنارتون باشه، قطعا سرعت خیلی زیاده و حتی شاید پی جریمه سرعت غیر مجاز رو هم به تنتون بمالید...

 

پس توی خیابون و بزگراه اگر دیدید یه ماشینی داره با سرعت کم رانندگی میکنه، هی الکی بهش چراغ ندید و بوق نزنید...