در حال گشتزنی در وبلاگها بودم که به نوشتهای عاشقانه از دختر خانمی کنکوری که از عشق چند سالهی خود به معلم کلاسهای فوقالعادهاش میگفت. به نظر من که این عشق نیست و هیجان نوجوانی و بلوغ است ولی موضوع اصلی من این نیست و میخواهم از چیز دیگری بگویم:
واقعا اگر به اندازهی وقتی که برای چند طرح بی فایده مثل شفافیت و صیانت و ... گذاشته شده، برای تحول در سیستم آموزشی وقت گذاشته میشد، مفیدتر نبود؟ نظام آموزشی ما گیر دارد و همه هم بدان واقفاند ولی مرد عملی پیدا نمیشود. در عصر حاضر که دروازه جهانی به روی همگان گشوده شده، باید نظام آموزشی هم یک تکانی به خود بدهد. اوضاع جوانان ما جالب نیست؛ مذهبی و غیر مذهبی هم ندارد؛ همه سردرگم هستند.
واقعا نیاز است که عشق را به دانش آموزان بیاموزیم که اسم هر هیجان ناشی از بلوغ و ارتباطات مجازی و غیرمجازی با نامحرم را عشق ننامند. باید به آنها بیاموزیم که بلوغ چیست و ...
شاید بگویید که اینها کار خانواده است ولی در دنیای کنونی خانواده به تنهایی نمیتواند کاری از پیش ببرد و خانواده دوم یعنی مدرسه و دانشگاه باید به کمک بیاید وگرنه جامعهی 10 سال دیگر ما حتی از جامعهی روتین و معمولی امروز ما نیز بدتر خواهد شد.