دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

از دنیای سیاست زدگان و نا امیدان باید فرار کرد...

دست‌نوشته‌های غیر شخصی یک دانشجوی خسته!

بسم رب الحسین(عـ)


وَ خُذ بِقلبی إلی مراشدی!


دفترچه‌ی یادداشت یک دانشجوی سیاست‌خوان فراری از روندهای سیاسی امروزی!


#بی_پناه

bipanah.blogfa.com

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب با موضوع «هر چی نوشت... از ته دل» ثبت شده است

۰۹
اسفند

قله‌ی دومی که برای خودم ترسیم کرده بودم پایان نامه هست...
خیلی سخته نوشتنش... نوشتن سخت نیست یعنی حسش نیست که بنویسم...

حالم خیلی خوب نیست.. به نظرم یه زیارت شهدا یا خادمی شهدا لازم دارم... 

احتمالا آخر همین هفته برم خادمی شهدا...


مطمئنم حالم بهتر میشه و انرژی برمی‌گرده...

۰۷
اسفند

در حال گشت‌زنی در وبلاگ‌ها بودم که به نوشته‌ای عاشقانه از دختر خانمی کنکوری که از عشق چند ساله‌ی خود به معلم کلاسهای فوق‌العاده‌اش میگفت. به نظر من که این عشق نیست و هیجان نوجوانی و بلوغ است ولی موضوع اصلی من این نیست و میخواهم از چیز دیگری بگویم:

واقعا اگر به اندازه‌ی وقتی که برای چند طرح بی فایده مثل شفافیت و صیانت و ... گذاشته شده، برای تحول در سیستم آموزشی وقت گذاشته میشد، مفیدتر نبود؟ نظام آموزشی ما گیر دارد و همه هم بدان واقف‌اند ولی مرد عملی پیدا نمیشود. در عصر حاضر که دروازه جهانی به روی همگان گشوده شده، باید نظام آموزشی هم یک تکانی به خود بدهد. اوضاع جوانان ما جالب نیست؛ مذهبی و غیر مذهبی هم ندارد؛ همه سردرگم هستند. 

واقعا نیاز است که عشق را به دانش آموزان بیاموزیم که اسم هر هیجان ناشی از بلوغ و ارتباطات مجازی و غیرمجازی با نامحرم را عشق ننامند. باید به آنها بیاموزیم که بلوغ چیست و ... 

شاید بگویید که اینها کار خانواده است ولی در دنیای کنونی خانواده به تنهایی نمی‌تواند کاری از پیش ببرد و خانواده دوم یعنی مدرسه و دانشگاه باید به کمک بیاید وگرنه جامعه‌ی 10 سال دیگر ما حتی از جامعه‌ی روتین و معمولی امروز ما نیز بدتر خواهد شد.

۱۵
بهمن

... و چقدر کم آورده‌ایم!

در این دنیای فانی در حال حل شدنیم و راه فرار را نمیدانیم...

تنها امیدمان کنجی از حرم سیدالشهدا(ع) و دعای مادر(س) است...

 

ای کاش مجوز پناهندگی به پرچم اربابمان را باطل نکنند که جز آن پناهی برایمان باقی نمانده و دلخوشی به غیر از بین الحرمین نداریم...

 

یا الله..

۱۸
تیر

در کل بذارید بهتون بگم که سعی کنید هیچ وقتِ هیچ وقتِ هیچ وقت؛

به کسی الکی بها ندید!

بیش از حد به کسی لطف نکنید!

برای هر کس به اندازه‌ای که ظرفیت داره، ارزش قائل بشید!

 

 

+ اگر این چیزا رو رعایت نکردید، قطعا یه روز پشیمون میشید و کلا نمیتونید به هیچ کس اعتماد کنید! 

۱۷
تیر

ای کاش فراموش کردن به همین راحتی‌ها بود!
آدم در فراموش کردن بعضی مسائل پیش پا افتاده و بعضی سوتی‌های زندگی‌اش، ناتوان است چه برسد به بهترین خاطرات عمرش و حالا اگه رفیقی که دوستش داشتی و داری، در تمام این خاطرات تو رو همراهی کرده باشه تصویر، حرکات و رفتارهای اون شخص در تمام لحظات، در جای جای ذهنت نقش می‌بنده!
از این رفاقت‌های دوهزاری و تیک تاکیِ این روزها حرف نمی‌زنم. از رفاقتی حرف می‌زنم که اساسش بر عشق است، رفاقتی که تمام خاطرات خوش و لذت‌بخشِ دو طرف رو می‌سازه!
از رفاقتی حرف می‌زنم که حتما طرف مقابلت از جنس مخالف نیست و هم‌جنس‌هات رو هم شامل میشه! 
مگه این خاطرات و اون شخص که در یک کلمه بهش میگیم "رفیق" به راحتی فراموش می‌شه؟ 
تنها راه فراموشی‌، عوض کردن حافظه‌مون هست؛ یعنی اگه بخوای اونا رو فراموش کنی، باید کل زندگیت رو فراموش کنی!

۱۵
تیر

خیلی آدم خون گرمی هستم و سعی میکنم با هر کسی تعامل داشته باشم و به همه در حد توانم کمک کنم.

اخیرا تصمیم گرفتم کمتر با بقیه بجوشم و بیشتر تنها بمونم؛ چون هم نیاز به تفکر دارم و هم اینکه حضور زیاد در جمع باعث شده که خیلی پر حرف بشم و واقعا پر حرفی خوب نیست.

من بعضی‌ها رو خیلی دوست دارم و البته این دوست داشتن، یک دوست داشتن الهی هست و شیطانی نیست...

میتونم از اونها هم جدا بشم و رهاشون کنم؟

در مسیر سختی قدم گذاشتم ولی تنهایی و تفکر در زندگی لازمه‌ی زندگی‌ست.. شاید تونستم با هم جمعش کنم!

۱۴
تیر

واقعا ماهایی که مثل کف دست، بی آلایش هستیم و در مقابل دیگران کوتاه میاییم، بیش از حد ساده ایم؟

دیگران در مورد ما چه فکری میکنند؟

گاهی اوقات متوجه میشوم که توسط شخصی مورد سوء استفاده قرار گرفته ام (البته در حیطه ای کاملا شرعی) ولی باز هم اگر همان شخص به سراغم بیاید، باز کمکش میکنم و درخواستش را رد نمیکنم...

واقعا برایم سوال شده که خیلی ساده‌ام یا خیلی مهربانم؟ از این مهربانی زیاد چوب خورده‌ام ولی بگذار دیگران فکر کنند که زرنگ هستند و من را به راحتی گول زده‌اند...

اینجوری خیال خودم راحت‌تر هست...

 

۱۳
تیر

خیلی او را نمی‌شناسم ولی دوستش دارم؛ نه از این عشق‌های الکی و گذرا؛ از آن دوست داشتن‌هایی که دوست داری کمکش کنی و در کنارش باشی تا همیشه او را ببینی؛ فقط همین...

کلا کسی را دوست داشته باشم، سعی میکنم از درب اذیت وارد شوم؛ شوخی لفظی، تیکه انداختن و البته عذرخواهی و طلب حلالیت بعدش...

+ بعد از مقداری اذیت و آزار برایش فرستادم:

مرا ببخش! بدی کرده‌ام به تو گاهی

کمال عشق، جنون است و دیگر آزاری‌ست

 

+ و در جوابم نوشت:

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

آنجا که باید دل به دریا زد، همینجاست

 

 

ولی بگذارید رک بگویم؛

دیگر علاقه‌ای ندارم که به کسی وابسته شوم یا کسی را به خودم وابسته کنم، حتی برای یک لحظه

 

پس چرا ادامه دهم؟

 

۱۲
تیر

تا حالا شده که یهو دلتون بگیره؟

حتی شده در حال خندیدن و لذت بردن از همنشینی با دوستانم بودم ولی ناگهان تغییر حالت داده‌ام و از جمع گریزان شده‌ام و ناراحت. به نظر شما چرا این اتفاق رخ میده؟

ربطی به گذشته‌ی آدم داره؟ یا حتی آینده‌اش؟

شاید از نظر بعضی‌ها این اتفاق یک فعل و انفعال عصبی باشه که با دلایل علمی بشه ثابتش کرد ولی از نظر من قطعا به این سادگی‌ها قابل حل نیست؛ به نظرم یه چیزی فراتر از علم این مهم رو ایجاد میکنه و آدم رو به سمت تنهایی میفرسته تا کمی بیشتر به حرکات و حرفهاش در جمع فکر کنه و بفهمه که جمع بودن یک نعمته....

 

۱۱
تیر

واقعا نمیدونم کی میخوام یاد بگیرم؟

کی میخوام بفهمم که وقتی به یکی بیش از حدش بها بدی قطعا یه روزی پشیمونت میکنه؟

 

+ عجب دنیایی شده! چرا بعضی‌ها لطف‌هایی که بهشون می‌کنیم رو به عنوان وظیفه‌مون در نظر می‌گیرن و وقتی یه زمانی کاری نکردیم از دستمون دلخور میشن؟

 

باید توی خودم تجدید نظر کنم....